معنی دلچسب و خوشایند
حل جدول
تو دل برو
دلپسند و خوشایند- دلچسب و خوشایند
تو دل برو
دلچسب
مطلوب و دلپذیر
دلچسب و دلپذیر
حلاوت
لغت نامه دهخدا
دلچسب. [دِ چ َ] (نف مرکب) چیزی که دل آنرا بخواهد. مرغوب و مطلوب. (از آنندراج). محبوب و مقبول و دلپذیر. (ناظم الاطباء):
خواب را بر کوهکن تصویر شیرین تلخ کرد
کار چون دلچسب شد خود کارفرما می شود.
تأثیر (از آنندراج).
داغ از دانه ٔ خالت چه بلا دلچسب است
آه از جلوه ٔ قدت چه قدر موزون است.
ظهوری (از آنندراج).
شَقر؛ کار دلچسب و مقصود. (منتهی الارب).
خوشایند
خوشایند. [خوَ / خ ُ ی َ] (اِمص مرکب) تملق. تبصبص. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف): برای خوشایند او این کارها را کرد. این کار خوشایند نیست. || (نف مرکب) بانوازش. دلنواز. (ناظم الاطباء). || بامزه. لذیذ. (یادداشت بخط مؤلف). || مقبول. دلپذیر. موافق. پسند. محبوب. پسندیده. مطبوع. (ناظم الاطباء). مرغوب فیه. (یادداشت بخط مؤلف). موردپذیرش. موردپسند.
فرهنگ فارسی هوشیار
محبوب و مقبول و دلپذیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلاویز، دلپذیر، دلپسند، دلجو، دلخواه، دلکش، دلنشین، دلنواز، مطبوع، مطلوب
واژه پیشنهادی
فارسی به انگلیسی
Prepossessing, Agreeable, Acceptable, Balmy, Bland, Bonny, Cool, Delicate, Effective, Enjoyable, Gemütlich, Glad, Grateful, Kindly, Likable, Likeable, Liking, Mellow, Nice, Palatable, Piquant, Pleasant, Pleasing, Refreshing, Salubrious, Savory, Savoury, Smooth, Sweet, Toasty, Welcome
فارسی به آلمانی
Begrüßen, Willkommen (n), Willkommen, Willkommen
معادل ابجد
1076